دیروز که خونه مامان جون بودیم یکدفعه دیدیم دستتو گرفتی به میز و داری بلند میشی بعد که بلند شدی دو سه قدمی راه رفتی و افتادی زمین . خیلی قشنگ راه میریا خوشگله. ...
امیرعلی:پسردایی من خونه شما بودم که یکدفعه دیدم داری دستتو میگیری به دیوار تا بلند شی.خیلی خوشحال شدم اما شیطون من این روزا باید همه دنبالت باشند تا چیزی رو از روی جایی نندازی رو خودت . اشکالی نداره ولی مواظب خودت باش چون ما خیلی دوست داریم. ...